فندوق برفــــی ما آوافندوق برفــــی ما آوا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

♥ کوچولــــღــــوی زمستونی من ♥

قرار وبلاگی

خدایا ممنونم بهم دختری از جنس فرشته دادی تالبا دوستهای مثل خواهر اشنا شدم از وفتی با دوستانمون اشنا شدیم دیگه تو خونه نمیمونیم و تقریبا هر ماه میریم بیرون و کلی خوش میگذرونیم البته پاتوقمون پارک رازی هست.ایندفعه قرار شد علاوه بر خوراکی های خوشمزه برای شما برای خودمون هم عصرونه ببریم که سوده جون مامان مهیار الویه/سعیده جون مامان ارتین نون خرما/شقایق جون مامان ارشان دوغ/و من هم فلاکس چایی/البته سوپرایز بزرگ توسط زهرا جون مامان ایلیا بود که کیک و شربت اورد تولد 33ماهگی اقا ایلیا بود که کلی زحمت کشیده بود.که هیچ کدوم نمیدونستیم خیلی خوشحال  و غافلگیر شده بودیم دستت درد نکنه زهرا جون   ...
19 خرداد 1393

بازم تب

فندوق من دیشب تب شدیدی داشتی تا صبح فقط داشتم پاشوره میکردم با اینکه استامينوفن بهت دادم اما تبت پایین نمیومد حتی سه بار هم از شیاف استفاده کردم اما شمت بزور دفعش میکردی تا اینکه ساعت شش تب قطع شد تونستم بخوابم البته دیشب شما تو خواب هذیون میگفتی و نشسته میخوابیدی من خیلی میترسیدم یه وقت از تخت  نیافتی.البته این تب شما بخاطر دندون هستش .بچم تا دندوناش در بیاد اب میشه خدا چی م میشه بچه ها راحت دندون در بیارن و انقدر اذیت نشن (تو خواب انگار سوار اسبت شده  بودی همش میگفتی مامان پیتکو پیتکوبعضی وقتها هم میگفتی هاپو هاپ هاپ )    
19 خرداد 1393

مامان قیچی بدست

امروز تصمیم گرفتم ببرمت حموم موهاتو کوتاه کنم البته هنوز موی انچنانی نداری اما  نوک موهات بهم گره میخورن باید یه کوچولو بزنم تا مرتب بشه و دیگه گره  نخوره.خیلی استرس داشتم که شاید نذاری کوتاه کنم برای همین بردم تو حموم و وان رو پر اب کردم کلی هم عروسک انداختم توش تا با اونا بازی کنی منم موهاتو بزنم خداروشکر تو هم خانوم خوب گذاشتی کوتاه کنم.اولین کوتاهی موهای آوا خانوم تو ده خرداد ماه توسط مامان خدیجه انجام شد
19 خرداد 1393

دلبریهای آوا خانوم

شیرین تر از عسل سلام شرمنده که نمیتونم هر روز ببام برات از شیرین کاریهات بگم اخه مامان ار وقتی دکور خونه رو عوض کردم کامپیوتر خونه خراب شده بیچاره بابا سعید هم دوسه بار برد بیرون تا تعمیر بشه حتی قطعات داخلیش رو هم عوض کرد نشد.برای همین منم مطالب رو با گوشیم مینویسم تا بعد عکس بزارم از کجا شروع کنم بگم؟؟؟؟!!! اول شیرین زبونیات.راست میگن دختر حرف براى گفتن زیاد داره.گل دختر منکه از نه و ده ماهگی شروع به گفتن کرده بود اولین کلمه های که به زبون اورده بود دایی و عمه بود بیچاره مامان و بابا.... خلاصه الان که هفته اخر پونزده ماهگیت هست خیلی کلمه ها رو میگیی مثلا مامان مامانی بابا بابایی/اب/بده/بیا/هم(منظورت شیر هس ) دایی(...
19 خرداد 1393

نمایشگاه گلها بوستان گفتگو

آوا جون سلام آوا جون امروز با بابا تصمیم گرفتیم بریم نمایشگاه گل اما خانومی تو تو ماشین خوابیدی  منو بابا هن کلی ناراحت شدیم که آوا خواب نمیتونیم عکس بندازیم.بعد وقتی وارد سالن شدیم به محض اینکه شما صدایی موسیقی رو شنیدید بلند شدی و رقصیدی ما هم خوشحال تند تند ازت عکس انداختیم.خیلی خوبه ادم همیشه بین گلها باشه و از بو ی گل ها  بی هوش بشه امیدوارم عزیزم همیشه مثل گل باطراوت باشی. دختر گلم اولش بغل باباش خواب بود بعد از صدا وعطر بیدار شد ا ینجا  هم دخترم تشنه شده وبطری اب میاره تا براش باز کنم نوش جان کن ...
4 خرداد 1393

حموم آوا کوچولو

سلام غنچه من کوچولوی مهربون مامان عزیزم بعد از چند ماه شما بالاخره از وان حمومت نترسیدی و رفتی توش و اب بازی کردی عزیزم از وقتی بدنیا اومدی تو وان نمینشستی فقط سرپا زیر دوش میرفتی و میزاشتی من بشورم . اما الان گلم توالان تا بهت میگم بریم اب بازی با عروسک هات بدو بدو میری حموم و به من با اشاره میگی وان رو پر کنم تا توش بشینی گلم دخترم الان تو شیر زن شدی دیگه ...
4 خرداد 1393
1